
شاخص های دانشگاه اسلامی از دیدگاه امام خمینی
چکیده: در این مقاله به چرایی اهمیت دانشگاه از منظر امام خمینی پاسخ داده شده است و مهمترین شاخصهای دانشگاه اسلامی مستند به دیدگاههای امام خمینی معرفی شده است. بعد تربیتی دانشگاه و تأثیرگذاری این نهاد علمی و آموزشی بر سرنوشت کشور، مبنای اهمیت دانشگاه از دیدگاه امام خمینی است. ایشان با آسیبشناسی دانشگاه، بر اصلاح و رفع نواقص آن، به عنوان گامی مهم در مسیر انقلاب اسلامی تأکید داشته است.
از مجموع دیدگاههای امام خمینی، چهار شاخص برای دانشگاه اسلامی قابل استخراج است که عبارتاند از: 1.همراهی تهذیب و تعلیم، 2.استقلال فکری، 3.کارآمدی، 4.حاکمیت نگرش توحیدی.
*******
مبنای اهمیت دانشگاه
اگر از منظر امام خمینی به انقلاب اسلامی نگاه کنیم خواهیم یافت که لازمه دورنمایی که او برای انقلاب ترسیم نموده ایجاد دگرگونی در همهی عرصه های حیات اجتماعی همچون سیاست و ساختار قدرت، اقتصاد، فرهنگ و هنر و آموزش است. بر این اساس توجه امام خمینی به دانشگاه و بایستههای آن طبیعی به نظر میرسد. دانشگاه بخش مهمی از دغدغه ها و نگرانیهای امام را تشکیل میداد. امام، سعادت یا تباهی جامعه را وابسته به دانشگاه می دانست:
«دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت یک ملت است. از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود. دانشگاه خوب یک ملت را سعادتمند می کند و دانشگاه غیراسلامی، دانشگاه بد، یک ملت را به عقب می زند.» (صحیفه امام،ج8،ص61)
«دانشگاه مبداء همه ی تحولات است. از دانشگاه، چه دانشگاه علوم قدیمی و چه دانشگاه علوم جدید، از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت سرچشمه می گیرد. دانشگاه را باید جدیت کرده، جدیت بکنید، دانشگاه را درستش کنید. دانشگاه را اسلامی اش کنید.» (صحیفه امام،ج8ص64)
از منظر او دانشگاه برای جامعه سرنوشت ساز است. سهم عمده ای از چگونگی شگلگیری آینده به وضعیت امروز دانشگاه وابسته است. در نگاه امام برای اصلاح جامعه، باید به اصلاح دانشگاه همت گمارد. به نظر میرسد دانشگاه در اندیشهی امام از اهمیتی راهبردی برخوردار است نه آنکه این اهمیت ناشی از شرایط مقطعی و خاص سیاسی دوران مبارزه و انقلاب بوده است.
نخستین پرسش ما این است که اساساً چرا دانشگاه نزد امام مهم بود؟ آیا این ادعا واقع بینانه است که سعادت یا شقاوت جامعه وابسته با دانشگاه است؟ باید از منظر امام نگاه کنیم تا چرایی این ادعا را دریابیم.
دانشگاه، جایگاه تربیت نیروی انسانی
اهمیت دانشگاه نزد امام، ناشی از توجه او به جایگاه و نقش نیروی انسانی بود. امام در جایگاه یک عالم دینی که مهم ترین رسالت انبیاء را انسان سازی میدانست؛ دانشگاه را بر شکلگیری شخصیت معنوی انسانها مؤثر میدید. امام شغل معلمی و آموزش را شغل انبیا میدانست. از دیدگاه امام، سهلانگاری نسبت به دانشگاه، به معنای بیاعتنایی به رسالت انبیاست.
«همهی آنبیاء برای آدمسازی آمدهاند. قرآن کریم یک کتاب آدمسازی است. همهی انبیاء آمدهاند که آدمها را درست کنند. به درست کردن آدم، همهی بساط درست میشود ... قطب دانشگاه، مأمور آدمسازی است و قطب روحانیت، مأمور آدم سازی. کارشان شریفترین کارهاست؛ برای اینکه همان کار انبیاست.» (صحیفه امام،ج8،ص93)
از سوی دیگر امام، واقع بینانه، آیندهی جامعه را منوط به نحوهی آموزش و پرورش نیروی انسانی میدانست. او به درستی نیروی انسانی را مهمترین سرمایهی جامعه میشمرد. وی آنگاه که در مقام بیان کارنامه سیاه رژیم طاغوت بود؛ به هدر دادن این مهمترین سرمایه را مورد توجه قرار میداد.
«این (شاه) دانشگاههای ما را به یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد.» صحیفه امام،ج 8، ص506)
اگرچه در نگاه امام، توطئه بیگانگان در ایجاد مانع در مسیر پیشرفت جامعهی ما یک واقعیت غیرقابل انکار است اما وی تعیین کنندهی اصلی سرنوشت جامعه را نیروی انسانی میدانست. از نظر امام دانشگاه مهم است چرا که بخش عمدهای از نیروی انسانی از طریق دانشگاه وارد جامعه میگردد. دانشگاه نیروی انسانی را میسازد و آنها نیز جامعه را.
«شما دانشگاهیها کوشش کنید که انسان درست کنید. اگر انسان درست کردید، مملکت خودتان را نجات میدهید. اگر انسان متعهد درست کردید، انسان امین، انسان معتقد به یک عالم دیگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر این انسان در دانشگاههای شما و ما تربیت شد، مملکتتان را نجات میدهید.» (صحیفه امام،ج8،ص67)
«باید دانشگاه خودش را مجهز کند برای اینکه جوانها را بسازد. آتیهی این کشور را باید از حالا شما پیریزی کنید. ما فقط به فکر خودمان و زمان حال نباید باشیم. ما باید به فکر آیندهی کشور باشیم.» (صحیفه امام،ج15،ص234)
دانشگاه از نظر امام خمینی همچنانکه میتواند برای پیشرفت و تعالی کشور، یک زمینه و فرصت مناسب تلقی گردد، اگر از شرایط مطلوب برخوردار نباشد، یک تهدید جدّی برای عزت و استقلال و سلامت فرهنگ جامعه به شمار میآید. این است که باید کیفیت دانشگاه را مورد توجه جدّی قرار داد.
«اگر دانشگاه را ما سست بگیریم و از دست برود، همه چیزمان از دستمان رفته است.»(صحیفه امام،ج8،ص141)
«عزیزان من، ما از حصر اقتصادی نمیترسیم. ما از دخالت نظامی نمیترسیم. آن چیزی که ما را می ترساند، وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری میترسیم.» (صحیفه امام،ج12،ص252)
امام خمینی به همهی آنها که از معضلات موجود در جامعه رنج میبرند، توصیه میکند که به اصلاح دانشگاه بیاندیشند. نمیتوان ادعا کرد که ریشهی همه مشکلات در دانشگاه نهفته است، اما میتوان از دیدگاه دفاع کرد که با اصلاح دانشگاه، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد.
بایسته های دانشگاه اسلامی
بدفهمیها:
زمانی که امام خمینی از دانشگاه اسلامی و یا انقلاب فرهنگی سخن میگفت، گاه در مورد این واژهها برداشتههایی صورت میگرفت که با منظور امام منطبق نبود. امام خمینی در همان دوران به برخی از این موارد اشاره میکرد و اینگونه برداشتها را نادرست معرفی میکرد.
«من لازم است که یک تذکر به شما بدهم که بدانید مقصود ما از اصلاح دانشگاهها چیست؟ بعضی گمان کردند که کسانی که اصلاح دانشگاهها را میخواهند و می خواهند دانشگاهها اسلامی باشد، گمان کردند که علوم دو قسم است: هر علمی دو قسم است. علم هندسه، یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. علم فیزیک، یکی اسلامی است، یکی غیراسلامی. از این جهت اعتراض کردند به اینکه علم، اسلامی و غیر اسلامی ندارد و بعضی توهم کردند که اینها قائلند به اینکه باید دانشگاهها اسلامی بشود، (منظورشان اینست که) فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد. یعنی همان شأنی را که مدارس قدیم دارند باید در دانشگاه ها هم همان تدریس بشود. اینها اشتباهاتی است که بعضی میکنند یا خودشان را به اشتباه میاندازند.» (صحیفه امام،ج12،ص248)
« (منظور از دانشگاه اسلامی) این نیست که دانشگاه ما نباید علم و صنعتی تحصیل کند، بلکه باید فقط همین آداب صلاة را به جا بیاورد! این یک مغالطهای است که تا صحبت از « دانشگاه اسلامی» میشود و اینکه باید انقلاب فرهنگی پیدا بشود؛ فریاد میزنند... که اینها با تخصص مخالفاند. با علم مخالفاند. خیر ما با تخصص مخالف نیستیم. با علم مخالف نیستیم، با نوکری اجانب مخالفیم.» (صحیفه امام،ج14،ص359)
امام خمینی در مقام یک عالم دینی که با عالیترین سطوح علوم حوزوی، یعنی دیگر نهاد علمی جامعه ی ما آشنا بود و در مقام رهبر قیامی اجتماعی که مشکلات جامعه را از نزدیک لمس میکرد و در مورد علل عقب ماندگی و وابستگی کشور میاندیشید و دغدغه مند رهایی مردم از وضعیت نابسامان آن دوران بود، دانشگاه را مورد توجه قرار داد و تلاش نمود تا آسیبهای آن را دانشگاهیان ودیگران معرفی نماید.
از جمله بهترین خدمات امام خمینی به دانشگاهیان این بود که به آنان کمک نمود تا به نوعی خودآگاهی در مورد وضعیت خود و دانشگاه دست یابند و نسبت دانشگاه را با فضای فرهنگی جامعه بسنجند و کارنامهی آن را در رفع نیازهای جامعه مورد ارزیابی قرار دهند. امام خمینی با مطرح نمودن آسیبهای نشسته بر نهاد دانشگاه، عرصه را برای تأمل در مورد ایدهی اصلاح دانشگاه و دستیابی به دانشگاه اسلامی هموار نمود و در این مسیر خود نیز برخی بایستهها را در مورد دانشگاه اسلامی مطرح نمود.
امام خمینی در توصیف دانشگاه اسلامی، بر چهار ویژگی تاکید داشت که عبارتانداز همراهی تهذیب و تعلیم، استقلال فکری، کارآمدی در رفع نیازهای جامعهی دینی و حاکمیت نگرش توحیدی. در ادامه با استناد به نظرات امام خمینی به توضیح ویژگیهای یاد شده، خواهیم پرداخت.
1- همراهی تهذیب و تعلیم
اخلاق، تهذیب و تزکیه جایگاه والایی را در اندیشه امام خمینی به خود اختصاص داده است. توجه جدّی امام خمینی به این مقوله ناشی از تفسیری است که او از رسالت انبیا و هدف حیات انسانها داشت. از دیدگاه امام خمینی رسالت انبیا، محقق نمودن هدف حیات انسان هاست. انبیا آمدهاند تا انسانها در پرتو هدایتهای الهی به کمال شایستهی شأن خود دست یابند. به تصریح قرآن کریم انسانها باید نفس خود را تزکیه نمایند تا به فلاح و رستگاری نائل گردند. بر این اساس، امام خمینی بارها این نکته را یادآوری کردهاند که در رسالت انبیاء، تزکیه و تعلیم همراه یکدیگر بودهاند. دور افتادن تعلیم از تزکیه و بلکه غفلت از امر تهذیب و کسب فضائل اخلاقی اگرچه در نظام آموزشی نوین عادی به نظر میرسد اما براساس مبانی فکری امام خمینی که برخاسته از متون دینی بوده است، قابل پذیرش نیست. میتوان گفت که «انسان محوری» از معیارهای مهم نظام آموزشی مطلوب از دیدگاه امام خمینی است و نظام آموزشی، زمانی انسان محور است که نسبت به تربیت انسان و شکوفا نمودن انسانیت او بیاعتنا نباشد.
امام خمینی معتقد بود که معلمی، شغل انبیاست. آنها که در جایگاه معلمی قرار گرفتهاند در واقع بر مسند انبیا تکیه زدهاند و باید به لوازم حضور در این مسند متعهد باشند که از جمله لوازم آن مراقبت از همراهی تعلیم و تزکیه است.
برای مکارم اخلاق همهی انبیاء آمدند؛ - بعثت لأتمم مکارم الاخلاق- برای تقوا و آدم سازی آمدند انبیاء... و اساتید دانشگاه و اساتید حوزهها هم به این خاصه باید اهمیت خاص بدهند. که اگر علم، تنهای بیتقوا باشد ولو علم توحید باشد، ولو علم ادیان باشد، در آن عالم ارزش ندارد.» (صحیفه امام،ج17،ص187)
برای اینکه جایگاه تهذیب و تزکیه را در اندیشه امام بهتر دریابیم، این نکته را نیز باید در نظر داشته باشیم که امام خمینی هدف نهایی انقلاب اسلامی را فراهم آوردن بستر مساعد برای رشد انسان و کسب فضائل اخلاقی معرفی میکند. براساس مبانی فکری انقلاب اسلامی، دانشگاه نمیتواند نسبت به سرنوشت اخلاقی مخاطبان خود بیاعتنا بماند.
«ملت ما تا اینجا آمده است، بحمد الله با پیروزی به اینجا رسیده است؛ لیکن پیروزی این نیست که ما فقط طاغوت را از بین ببریم. پیروزی اصیل آن است که ما بتوانیم متبدل بشویم به یک موجود انسانی،الهی، اسلامی که همهی کارهایمان، همهی عقایدمان، همه اخلاقمان، همه اسلامی باشد.»(صحیفه امام،8،ص271)
نتیجه غفلت از تهذیب
از نظر امام، صاحب علم اگر مهذب نباشد، ضررش برای جامعه بیشتر است. چرا که غیرمهذب، علم خود را آنجا که نباید، به کار میگیرد. فرد غیر مهذب، ظرفیت برخورداری از علم را ندارد، صلاحیت استفاده از علم را دارا نیست. اخلاق بد فرد، علم را همچون ابزار به کار میگیرد؛ علم را به سمت بسط زشتیها سوق میدهد.
«مهم در دانشگاهها و دانشسراها... این است که همراه با تعلیمات و تعلمات، تربیت انسانی باشد. چه بسا اشخاصی که در علم به مرتبهی اعلا رسیدهاند لکن تربیت انسانی ندارند. یک همچون اشخاصی ضررشان بر کشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اسلام از دیگران زیادتر است. آن کسی که دانش دارد، لکن دانشش توأم با تهذیب اخلاق و تربیت روحی نیست، این دانش موجب این میشود که ضررش بر ملت و بر کشور زیادتر باشد از آنهایی که دانش ندارند. همین دانش را یک شمشیری میکند در دست خودش و با آن شمشیر دانش ممکن است که ریشهی یک کشور را از بین ببرد و قطع کند.» (صحیفه امام،ج8،ص310)
«آموزش تنها اثر ندارد. پرورش، پهلوی آموزش باید باشد. یعنی جوانها وقتی که در دانشگاهها و دانشسراها بروند برای تحصیل، اگر همان تحصیل محض باشد، گاهی وقتها شاید مضر هم باشد به حال کشور. بسیاری از ضررهایی که به کشور ما وارد شده است از همین تحصیل کردهها شده است. تحصیل کردههایی که آموزش داشته اند، لکن پرورش نداشتهاند.» (صحیفه امام،ج9،ص74)
«تربیت کنید، مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد، علم تنها مضر است. گاهی این باران که رحمت الهی است، وقتی به گُلها می خورد، بوی عطر بلند میشود؛ وقتی که به جاهای کثیف میخورد، بوی کثافت بلند میشود. علم هم همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالم را می گیرد و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد، این علم فاسد می کند عالم را. اذا فسد العالم فسد العالم.» (صحیفه امام،ج14،ص40)
«شما دانشگاهی ها کوشش کنید که انسان درست کنید. اگر انسان درست کردید، مملکت خودتان را نجات می دهید. اگر انسان متعهد درست کردید، انسان امین، انسان معتقد به یک عالم دیگر، انسان معتقد به خدا، مومن به خدا،اگر این انسان در دانشگاه های شما و ما تربیت شد، مملکتتان را نجات می دهد.» (صحیفه امام،ج8،ص67)
امام به تخصص بیاعتنا نبود. آن را لازم میشمرد. اما تقابل تعهد و تخصص را به رسمیت نمیشناخت. در فضایی که بر طبل تخصص کوبیده میشد و برای تعهد و بایستههای اخلاقی در آموزش مجالی تدارک دیده نمیشد؛ امام تلاش داشت نقش تعهد را یادآوری کند. امام از متخصص متعهد سخن میگفت. از نظر امام هیچ یک از تعهد و تخصص جای دیگری را نمیگیرد و اینکه اگر روح تعهد بر جامعه و دانشگاهها حاکم باشد به برکت احساس مسؤولیت ناشی از آن، تخصص نیز فراهم خواهد شد.
«شما باید در هر جا که تحصیل میکنید و جوانها و کودکان ما در سرتاسر کشور، در هر مرکزی که اشتغال به تحصیل دارند، باید توجه به این داشته باشند که تحصیل همراه با تهذیب و همراه تعهد و همراه اخلاق فاضلهی انسانی است که می تواند ما را به حیات انسانی برساند.» (صحیفه امام،ج14،ص3)
جدایی تهذیب و تعلیم، زمینهساز استبداد
امام خمینی بر این باور بود که محیطی که در آن تعلیم از تربیت جدا میافتد، فرهنگ و روحیه استبدادی رشد می کند. امام خمینی هشدار میداد که اهل علم باشیم و علم را با ادب و اخلاق، با تعهد و مسؤولیت درهم آمیزیم.
«اگر ملت ما، علم را،آن علم جهتدار را یاد بگیرند، تربیت بشوند ... پهلوی علم هم تربیت باشد، تربیت دینی، تربیت الهی، تربیت انسانی و هم علم، اگر این دو حربه در دست شما باشد، کسی نمی تواند به شما تعدّی کند، کسی نمیتواند استبداد را برگرداند و اگر این علم نباشد، مردم را توجیه میکنند به جایی که باز هم آن مسائل سابق برگردد و آن استبداد سابق و آن وابستگیهای سابق.» (صحیفه امام،ج13،ص450)
برخی مصادیق تهذیب
این پرسش بجاست که منظور امام از تعهد کدام است؟ آنچه را که امام از آن به عنوان تهذیب یاد میکند چه نشانههایی دارد؟ آیا امام خمینی در مورد نقش و آثار تهذیب نفس دچار مبالغه نشده است؟
به نظر می رسد تردید در مورد نقش برجسته تهذیب در تضمین سعادت جامعه، ناشی از آن باشد که ما با معنایی محدود از اخلاق انس داریم. اخلاق را به ارتباط با خدا خلاصه کردهایم و اینکه ارتباط با خدا را در غیاب انسانها معنا نمودهایم. امام خمینی اما چنین تفسیری از تهذیب و تربیت نداشت. او نشانههایی از تهذیب را بر میشمارد که پشتوانه حرکت جامعه به سمت رشد و پیشرفت و تعالی است.
احساس مسؤولیت
امام احساس مسؤولیت برای خدمت به جامعه را نتیجه تهذیب نفس میداند. عاملی که با بودن آن بسیاری از مشکلات ایجاد نمیشود و در صورت بروز رفع میگردد و اگر نباشد، گره از سادهترین معضلات نیز گشوده نخواهد شد. دانشگاه باید روح احساس مسؤولیت را در دانشجویان زنده و زندهتر کند.
«آن کسی که مهذب نشده است و آن کسی که برای کشور خودش احساس نکرده که من برای این کشور هستم و از این کشور، من استفاده کردهام و استفادهی علمیام را باید به این کشور تحویل بدهم، اگر این احساس نباشد و این باور نباشد، دانشگاه بدترین مرکزی است برای اینکه ما را به تباهی بکشد.» صحیفه امام،ج13،ص419)
خودباوری
امام، خودباوری و اعتماد به نفس را نیز از برکات تربیت و تهذیب میشمارد. در غیاب خودباوری و اعتماد به نفس آنچه بر باد میرود هویت اسلامی، ایرانی وسرمایههای ملی است. اگر خودباروی نباشد، موجب خواهد شد که سرمایه های ملت را بیمزد و منت در اختیار بیگانه قرار گیرد. دانشگاه آیندهساز، اگر امروز به ایجاد احساس خودباروی بیاعتنا باشد، آیندهی ایران را چگونه خواهد ساخت؟
«دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند، یک فرهنگ بزرگ دارند، بفهمند فرهنگ از اینجا صدر شده است به خارج، بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم و ما خودمان میخواهیم خودمان را اداره کنیم.» (صحیفه امام،ج10،ص392)
امانت داری
امام، ایجاد وفاداری و امانتداری را نیز جزئی از فرایند تهذیب معرفی میکند. آنها که مسؤولیتی دارند، از توانایی و امکاناتی برخوردار هستند، آنها که سرمایههای عمومی را در اختیار دارند، همگی باید امانت داری پیشه کنند؛ نسبت به مردم در انجام وظایف خود وفادار باشند. افراد حاضر در جامعه حتی به خاطر اموال خصوصی خود نیز مسؤولیت دارند چرا که باید سرمایهها را در مسیر بایسته به کار گیرند. دانشگاه عملکردی ناقص خواهد داشت اگر سرمایههای این ملت را در اختیار افراد قرار دهد اما وفاداری و امانتداری را به آنان نیاموزد.
«آنهایی که معلم هستند، در دانشگاهها استاد هستند، در دبیرستانها، در دبستانها از همان اول که بچهها تحویلشان داده میشود باید مسؤول تربیت آنها باشند. مشغول این باشند که اینها را تربیت کنند، یک تربیت صحیح اسلامی که در تربیت صحیح اسلامی همه (خصوصیات) است. یعنی یک مسلم اگر همان طوری که اسلام میخواهد بزرگ بشود، این ممکن نیست که به مملکت خودش خیانت بکند؛ ممکن نیست که به برادر خودش، به همسایه خودش، به همشهری خودش، به یک آدم غریبه خیانت بکند. اصلاً خیانت منتفی میشود. ما باید کوشش کنیم که افراد صالح درست بکنیم.» (صحیفه امام،ج12،ص27)
آرمان خواهی و عدالت طلبی
توقع امام این بود که روح آرمانخواهی و ظلم ستیزی در دانشگاه زنده باشد. محیط آکنده از غفلت و رخوت و بیدردی برای گسترش رذایل اخلاقی مساعدتر است و برعکس از جمله عوامل مؤثر بر کاهش ناهنجاریهای اخلاقی، دمیدن روح احساس مسؤولیت، عدالت طلبی و پرسشگری است. این نکتهی مهم است که اگر مسؤولین آرمانخواهی دانشجویان را تحمل نکنند، ناهنجاریهای اخلاقی، خود را بر آنها تحمیل خواهد کرد.
«جوانهای ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهای ما را جوری بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگی کنند.» (صحیفه امام،ج1،ص304)
«اگر (دانشگاه) انسان بیرون داد از خودش، انسان حاضر نمیشود که کشور خودش را تسلیم کند به غیر، انسان حاضر نمیشود که تحت ذلت برود و اسارت.» (صحیفه امام،ج13،ص417)
کاستی های شخصیتی مانع رشد جامعه ما
اهمیت، جایگاه و نقش تربیت و تهذیب آنگاه مشخصتر میشود که در نظر داشته باشیم که بخش مهمی از موانع رشد و پیشرفت جامعه ما، ریشه در کاستیهای شخصیتی ما دارد. عدم تحمل نقد و دیدگاه مخالف، روحیهی استبدادی و عدم تمایل به پاسخگویی، نظم ستیزی، عدم وجدانکاری، بیاعتنایی به حقوق دیگران، نفاق و تظاهر، تک روی و ناتوانی در فعالیتهای جمعی و گروهی، بدبینی نسبت به تحول و خلاقیت، برنامه گریزی، عجله، اسراف و تبذیر، بیتوجهی نسبت به تجربه دیگران، بیاعتنایی به مشورت و منفعت طلبی از جمله مواردی هستند که چرخهای پیشرفت را کند میسازند. رفع این کاستیهای شخصیتی را باید از تربیت و تهذیب سراغ گرفت. تربیتی که البته در پرتو ایمان به خدا،استحکام مییابد و به ثمر مینشیند.
تهذیب به پشتوانه یاد خدا
یاد خدا اگر باشد، خودخواهی، منفعت پرستی، لجاجت وغرور، رخت بر میبندد. یاد خدا اگر باشد، خدمت به خلق هم خواهد بود. یاد خدا اگر باشد، حقوق دیگران حرمت و عظمت خود را باز خواهد یافت.
«دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویت ببرید و همهی درسها هم خوانده بشود، همهی درسها هم برای خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید ... در کارتان موفقید.» (صحیفه امام،ج19،ص448)
پرهیز از ساده انگاری در مساله تهذیب
امام خمینی این نکته را نیز یادآوری میکند که برای تربیت و تهذیب اگر چه معلومات دینی لازم است اما کافی نیست و اشتباه است اگر گمان کنیم فراگیری اصطلاحات اخلاقی و دینی به معنای نشستن ایمان در جان مخاطبان است.
از سوی دیگر امام، وظیفهی تربیت را تنها مربوط به اساتید علوم دینی نمیداند. این دیدگاه واقعبینانه است چرا که تهذیب و تربیت حاصل فرایندی است که در آن عواملی همچون نوع معماری دانشگاه، رفتار کارکنان اداری، محتوای متون درسی، نحوهی تدریس و نوع تعامل اسایتد با دانشجویان و چگونگی ارتباط دانشگاه با جامعه و برنامههای جنبی و فرهنگی دخالت دارد.
«آن چیزی که ملت ها را میسازد فرهنگ صحیح است. آن چیزی که دانشگاه را بارور میکند و برای ملت مفید است، برای کشور مفید است، آن عبارت از آن محتوای دانشگاه است، نه درس است.» (صحیفه امام،ج17،ص153)
«تربیت شما و تعلیم شما باید همراه هم باشد. این فقط وظیفه برای معلم علوم دینی نیست. این وظیفه برای تمامی معلمین در هر رشته که هستند و تمام اساتید دانشگاه در هر رشتهای هستند.» (صحیفه امام،ج14،ص36)
2.استقلال فکری
دیگر ویژگی دانشگاه اسلامی از دیدگاه امام خمینی، آن است که متکی به فرهنگ خودی و فرهنگ اسلامی باشد؛ خودباخته نباشد. طرح مسالهی ضرورت استقلال فکری بیارتباط با وضعیت حاکم بر دوران طاغوت نبود. امام در خلأ سخن نمیگفت. سخن امام ناظر به بیماری جامعه ما بود.
نگاهی به گذشته
دورانی بر کشور ما گذشت که غربزدگی پنهان کردنی نبود؛ مایهی افتخار بود. شاید روزگاری فرا رسد که دیگر خودباختگی بیماری جامعهی ما نباشد. آن روز هم به هشدارهای امام نیازمندیم که به عقب باز نگردیم. خود را ببینیم و یک بار دیگر محو تماشای بیگانه نگردیم.
همچو با تبلیغات خودشان، ما را ترساندند که از خودمان میترسیدیم، به خودمان اعتماد نداشتیم. اگر یک کسی مریض میشد. میگفتیم باید برود به خارج، در صورتی که طبیب داشتیم. همچون با ما رفتار کردند و ما را لرزاندند و ما را تهی کردند که اگر میخواستند یک راهی را آسفالت کنیم، میگفتیم که باید از خارج بیاید؛ با آنکه داشتیم. باید ارتش ما را خارجیها اداره کنند. باید نفت ما را خارجیها بیایند. اداره کنند؛ با آنکه ما داشتیم همه چیز؛ این برای این بود که ما را از اینکه بودیم تهی کردند؛ مغزهای ما را شستشو کردند، اعتماد به نفس را از بین بردند. برادرها! جوان ها را با اعتماد به نفس، با استقلال نفسانی بار بیاورند.» (صحیفه امام،ج7،ص57)
«در رژیم سابق جوری عمل کرده بودند و جوری ما را و جوانهای ما را تربیت کرده بودند که خودشان را تهی میدیدند از همه چیز و میگفتند مصرف کنیم ما و این را یک چیزی میدانستند و حتی تعبیر بعضی ها این بود که خوب، چه عیب دارد، دیگران نوکر ما هستند، برای ما میآوردند، ما هم مصرف میکنیم! غافل از اینکه خیر، ارباب شما هستند! همه چیزهای شما را میبرند.» (صحیفه امام،ج14،ص116)
تاریخ ما به امام مدیون است که در اوج احساس ناتوانی، غروری مقدس را در ما زنده کرد. به ما اعتماد به نفس بخشید. ملت ما از زبان امام میشنید که می گفت: « ما می توانیم» و این سخن، آن روز، خبری تازه بود. افتخار این خبرآوری به امام اختصاص دارد. داشتههای این ملت را می دید و از اینکه دست تکدی کشور را به سوی بیگانه دراز میدید، رنج می کشید، از ذلت نفرت داشت. آرزومند عزت ملت بود.
« ما میخواهیم دانشگاهی باشد که ملت ما را مستقل و غیروابسته به شرق و غرب درست بکند، نه ملت ما را به طرف شرق بکشد، نه ملت ما را به طرف غرب بکشد، یک ملتی مستقل، با فکر مستقل، با دانشگاه مستقل که با استقلال دانشگاه، کشور مستقل میشود، یک دانشگاهی که با فیضیه دست به دست هم بدهند و شرق و غرب را کنار بزنند و خودشان برای مصالح کشور خودشان و برای مصالح اسلام عزیز عمل بکنند و نونهالان عزیز ما را طوری بار بیاورند که نه قبلهی آنها مسکو باشد و نه قبلهی آنها لندن باشد و نه قبلهی آنها واشنگتن؛ قبلهی آنها کعبه باشد؛ توجه به خدای تبارک و تعالی باشد و اسلام را در آغوش بگیرند که استقلال آنها، عزت آنها در سایهی اسلام است.» (صحیفه امام،ج14،ص430)
اهمیت استقلال فکری
امام نسبت به فکر و فرهنگ، احساس مسؤولیت داشت. استقلال فکری برای امام مهمترین بُعد از ابعاد استقلال بود که میگفت بدون استقلال در فکر، استقلال در سایر جهات حاصل نمیشود.
«اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیاییم، همهی وابستگیها تمام میشود.» (صحیفه امام،ج10،ص53)
تلاش برای بازگشت به خویشتن
کسب استقلال فکری بیمقدمه نیست، محتاج خودباری و اعتماد به نفس است و اینکه خود را نیز ببینیم، خود را بیابیم. امام الهامبخش شجاعت بود. شجاعتِ روی پای خود ایستادن، به خود متکی بودن، بدون وابستگی به دیگران گام در راه نهادن، شجاعت اظهار نظر کردن و گفتن اینکه «ما نیز هستیم». ملتی که خود را نمیبیند، شجاعت و اعتماد به نفس ندارد، غایب است. حضور ندارد، چه بخواهد یا نخواهد، چه بداند یا نداند تابع بیگانه است، اسیر بیگانه است. هنر امام این بود که سرمایه ها و توانایی های این ملت را می دید و به آنچه می دید ایمان داشت. بعضی نمیبینند، بعضی نیز آنچه را که می بینند باور ندارند، ایمان ندارند.
«شما دانشجوهای عزیز، خودتان در صدد این باشید که از غربزدگی بیرون بیایید. این گمشدهی خودتان را پیدا کنید. گمشدهی شما خودتان هستید. شرق خودش را گم کرده و شرق باید خودش را پیدا بکند. آنها در صددند که با هر ترتیب شده است خودشان را به ما تحمیل کنند و شما باید مقاومت کنید.» (صحیفه امام،ج12،ص307)
« و تا این وابستگی فکری هست در ما که همهی نظرمان به این است که ما همه چیزمان را از غرب باید بیاوریم و هر وقت هم که هر عیبی پیدا میکنیم، غرب باید این را معالجه بکند، تا این وابستگی هست، ما نمیتوانیم استقلالی پیدا کنیم. هیچ نحو استقلالی حاصل نمیشود.» (صحیفه امام،ج10،ص229)
تاملی در نحوه مواجهه با غرب
غربزدگی و خودباختگی دو روی یک سکهاند. امام غربزدگی را بیماری جامعه ما میدانست. باید به این حقیقت تاریخی اعتراف کنیم که ما در نحوهی مواجهه با غرب آنچنانکه باید، عقلانیت و تعادل را رعایت نکردهایم. برخی دچار شیفتگی نسبت به غرب و خودباختگی بودهاند و برخی نیز دچار تنفر و ستیز غیرواقع بینانه. این دو گونه مواجهه، اگر چه درست نیست، اما چندان بیدلیل نبوده است. آنها که دچار شیفتگی و خودباختگی شدند، خود را میدیدند که ضعیف هستند و غرب را می دیدند که توانمند و پر زرق و برق و در پیگیری اهداف خود، کارآمد است. از این منظر خود را با غرب مقایسه میکردند. غرب را در اوج پیشرفت میدیدند و مسیر پیشرفت را هم غربی شدن میدانستند.
و آنها هم که از غرب متنفر بودند، برای خود دلیل داشتند. آنها وجه استثمارگرانه غرب را میدیدند و میدیدند که غرب سرمایههای ملتهای ضعیف را به غارت برده بود. غرب در نگاه آنها یعنی ظلم، یعنی چپاولگری، یعنی نفاق.
آنها که شیفته غرب شدند، خود را باختند، خود را انکار کردند و آنها هم که تنها سیاهیهای غرب را میدیدند، غرب را انکار کردند و خود را از درسهایی که میتوانستند از غرب بیاموزند، محروم کردند. همچنانکه شیفتگان غرب، خود را از سرمایههای فرهنگ خود محروم ساختند.
امام خمینی اما اگرچه تلاش داشت وجه استثمارگرایانهی غرب را برای ملت، برجسته سازد و اگرچه غربزدگی را نشانهی بیشخصیتی میدانست، اما عقب ماندگی کشور ما را و توانمندیهای غرب را انکار نمیکرد. او ملت را از اعتماد به غرب برحذر میداشت؛ اما در سیره و کلام خود، غرب را قابل استفاده نیز میدانست. امام رویکردی واقعبینانه به غرب داشت. وجه استثمارگرایانهی غرب و توانمندی های آن و نیز عقب ماندگیهای ما همگی جزئی از واقعیت را تشکیل میدهند.
« شماهایی که در دانشگاه هستید و دانشمند هستید و متفکر هستید، این جوانهای ما را یک جوری بار بیاورید که خودشان بفهمند که خودشان یک چیزیاند ... نگویند که ما باید غربی باشیم... اگر از غرب هم صنعتی میآید، یاد بگیرند. اما غربی نشوند، یادگرفتن مساله یک چیزی است و مغر را غربی کردن و از خود غافل شدن، مسالهی دیگر است.» (صحیغه امام،ج12،ص25)
«احتیاج ما پس از این همه عقب ماندگی مصنوعی به صنعتهای بزرگ کشورهای خارجی حقیقتی است انکارناپذیر (ولی) این به آن معنی نیست که ما باید در علوم پیشرفته به یکی از دو قطب وابسته شویم.» (صحیغه امام،ج21،ص434)
نحوه ی مواجهه ی امام با غرب می تواندد برای ما درس آموز و الهام بخش باشد. نفی غربزدگی به معنای بی اعننایی به غرب نیست. مهم آن است که اعتماد به نفس داشته باشیم، خود را تحقیر نکنیم، غرب را نیز انکار نکنیم. نه وجه استثمار گرایانه ی آن را و نه توانمندی های آن را. رابطه ی سلب و ایجاب با آن برقرار کنیم. ما می توانیم به غرب به عنوان یک فرصت بزرگ نگاه کنیم و این قاعده را در نظر داشته باشیم که سهمی از تثبیت هویت ما وابسته به نقد جدی دیگر فرهنگ هاست. غرب، حریف قدرتمندی است. مواجهه ی واقع بینانه با این حریف قدرتمند می تواند ما را نیز قدرتمند سازد.
بیماری مزمن غربزدگی
دانشگاه در اصلاح نحوه ی مواجهه با غرب و تقویت خودباوری، نقشی مهم بر عهده دارد. اگر چه این نکته را نیز نمی توان از نظر دور داشت که غربزدگی جزئی از فرهنگ ما شده است و به راحتی نمی توان از این معضل فرهنگی نجات یافت.
غربزدگی را می توان در تقلید سراغ گرفت. تقلید در الگوهای توسعه، معماری، موسیقی، پوشش و مهم تر از همه ارزش ها و معناها. امام از دوران حاکمیت غربزدگی سخن میگوید:
«هجوم دانشجویان پس از طی کردن دوره های تحصیلی با آموزش های غربی و شرقی در دبیرستان ها و دانشگاه های ایران، به سوی غرب و احیاناً شرق- که رهاوردی جز فرهنگ غربی و شرقی نداشت- چنان فاجعهای به بار آورد که همهی ابعاد جامعهی ما را بیقید و شرط وابسته بلکه تسلیم به ابرقدرتها کرد. به طوری که جامعهی ما با ظاهری ایرانی- اسلامی، محتوایی سرشار از غرب و شرقزدگی داشت.» (صحیفه امام،ج15،ص243)
« ما از شر رضاخان و محمد رضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان بر پا دارندگان سلطهی ابرقدرتها هستند و سرسپردگانی میباشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند.» (صحیفه امام،ج12،ص446)
«من در ترکیه که بودم، مجسمه آتاتورک را که در بعضی میدانها گذاشته بودند، دیدم که دستش را بلند کرده بود. گفتند که این دست را بطرف غرب بلند کرده و میخواهد بگوید که ما باید هر چه داریم از غرب بیاید.» (صحیفه امام،ج14،ص358)
مفهوم بازگشت به خویشتن
امام خمینی از ایدهی بازگشت به خویشتن دفاع میکرد. بازگشت به خویشتن به معنای عقب گرد نیست. به معنای سراغ گرفتن از ریشههای هویت فرهنگی ماست؛ سراغ گرفتن از مواریث فرهنگی. بازگشت به خویشتن یعنی به گذشتهی خود بیارتباط نباشیم. برای حرکت به سوی آینده با دستان خالی حرکت نکنیم. گذشته را نیز به همراه داشته باشیم. ما باید به وضعیت خود آگاه باشیم. به این معنا که بدانیم چه منزلهایی را پشت سر گذاشتهایم و چگونه تا به امروز رسیدهایم. گذشته البته مقدس نیست. میتوانیم و باید آن را نیز نقد کنیم. منظور این است که به گذشته بیاعتنا نباشیم. رابطهی نفی و اثبات با آن داشته باشیم. بازگشت به خویشتن یعنی مسألههای خود را به میراث فرهنگی خود نیز عرضه کنیم.
«ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند. یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج، بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم و ما خودمان میخواهیم خودمان را اداره کنیم.» (صحیفه امام،ج10،ص392)
3- کارآمدی
یکی دیگر از ویژگیهای دانشگاه اسلامی از دیدگاه امام خمینی این است که در خدمت جامعهی دینی باشد، یعنی در رفع نیازها کارگشایی کند. این توقع امام خمینی از دانشگاه، ریشه در متون دینی دارد که براساس آن، علم باید نافع باشد.
دانشگاه اگر در رفع نیازهای جامعهی دینی کارآمد نباشد، مفید نیست و تداوم بخش وابستگیهاست. از جمله اشکالاتی که امام بر دانشگاه زمان طاغوت وارد میدانست این بود که دانشگاه نمیتوانست نیازهای مردم ما را برطرف سازد و به عبارت دیگر نمیتواند ملت ما را از وابستگی نجات دهد. توقع امام از دانشگاه این بود که زمینه ساز استقلال جامعهی اسلامی از بیگانگان باشد.
« صد سال است به یک معنی دانشگاه داریم اما هنوز یک لوزتین سلطان را می خواهند عمل کنند باید از خارج طبیب بیاید! سد کرج را باید خارجی ها درست کنند! یک خط و جاده را بایدخارجی ها بیایند بکشند.» (صحیفه امام،ج1،ص117)
«ما میگوییم که دانشگاههای ما، یک دانشگاههایی که برای ملت ما مفید باشد، نیست. ما بیشتر از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، با بودجههای هنگفت کمرشکن که از دسترنج همین ملت حاصل میشود و در این پنجاه سال نتوانستیم در علومی که در دانشگاهها کسب میشود خودکفا باشیم. ... ما دانشگاه داشتیم و داریم و برای تمام شؤونی که یک ملت زنده لازم دارد، احتیاج به غرب داریم.» (صحیفه امام،ج12،ص248)
هم تعهد و هم تخصص
امام همچنانکه بر تعهد تأکید داشت بر ضرورت کسب تخصص نیز اصرار میورزید. دانشجویان را به تحصیل و کسب تخصص دعوت میکرد. در دانشگاه اسلامی فراگیری علم، یک اصل است که نادیده گرفتن آن اساس دانشگاه را زیر سؤال میبرد. این تصور اشتباه است که اسلامی بودن دانشگاه را تنها به رکن تعهد نسبت دهیم. اسلامی بودن دانشگاه منسوب به هر دو رکن تعهد و تخصص است. تخصصی که زمینه ساز خدمت است و افراد را برای خدمتگزاری توانایی می بخشد. تخصصی که زمینه ساز کسب قدرت و ضامن استقلال است.
«باید کوشش در راه علم و به دست آوردن تخصص در رشتههای مختلف، اساس فعالیت دانشجویان عزیز باشد که نیازمندیهای میهن به دست خود آنها برآورده و کشور ما با کوشش شما خودکفا شود.» (صحیفه امام،ج10،ص80)
« اگر دانشگاهها خالی از مردانی دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام کشور ریشه دوانده و زمام امور اقتصادی و علمی ما را در دست میگیرند و سرپرستی میکنند. باید جوانان با این فکر غلط استثماری مبارزه کنند. بهترین و مؤثرترین مبارزه با اجنبی، مجهز شدن با سلاح علم دین و دنیاست و خالی کردن این سنگر و دعوت به خلع این سلاح، خیانت به اسلام و مملکت اسلامی است.» (صحیفه امام،ج3،ص327)
دانشگاه کارآمد، دانشگاه جامعه محور
اینکه امام خمینی معیار دانشگاه مطلوب را توان پاسخگویی به نیازها معرفی میکرد، خود راه دستیابی دانشگاه به کارآمدیزا نیز نشان میدهد. دانشگاه اگر میخواهد به موقعیت و شأن شایستهی خود دست یابد و برای اینکه کارآمدی خود را به اثبات برساند، نباید گرفتار مسائل خودساخته و انتزاعی و بیگانه از جامعه گردد؛ بلکه باید مسالههای خود را از نیازهای واقعی و موجود جامعه ی خود انتخاب کند.
بر این مبناست که امام از « دانشگاه خودی» سخن میگوید، یعنی دانشگاهی که به پشتوانهی فرهنگ خودی به حل معضلات جامعهی ما همت بگمارد که البته دستیابی به چنین دانشگاهی مستلزم خودباوری است و اینکه شرایط ویژه و متفاوت جامعهی خود را نیز ببینیم. هنر این نیست که مسالههای حل شدهی جوامع دیگر را تکرار کنیم. دانشگاه ما باید بتواند مساله های جامعه ما را تشخیص دهد و برای آن راه حل ارائه نماید.
«ما که می گوییم که باید دانشگاه و فرهنگ اصلاح بشود، ما نمیخواهیم که دانشگاه نباشد؛ ما می خواهیم دانشگاهی باشد که برای ملت باشد، برای خودمان باشد. دانشگاهی که در خدمت آمریکا باشد، نبودش بهتر است.» (صحیفه امام،ج13،ص414)
«ما که می گوییم دانشگاه اسلامی، ما میخواهیم که یک دانشگاه داشته باشیم که روی احتیاجاتی که این ملت داشته، کرسی داشته باشد و برای ملت باشد.» (صحیفه امام،ج12،ص340)
« دانشگاه را باید تغییر و تبدیل بدهید، متحول بشود به یک دانشگاهی که برای خودمان باشد.» (صحیفه امام،ج12،ص394)
دانشگاه کارآمد، دانشگاه نیازمحور
میتوان گفت دانشگاه مطلوب از نظر امام؛ «نیاز محور» است. نیازهای اجتماعی برای دانشگاه یک فرصت تلقی میگردد؛چرا که میتواند برای دانشگاه تحرک آفرینی نماید. دانشگاه اگر برکنار از احتیاجات و معضلات جامعه باشد، رخوت آلود و بی نشاط خواهد بود. مشکلات جامعه به منظور تحلیل و بررسی باید در دانشگاهها انعکاس یابد و به همین منظور فراهم آمدن همهی لوازم برقراری ارتباط شایستهی دانشگاه با بخشهای مختلف جامعه ضروری است که از جملهی این لوازم، شفافیت در عملکرد مسؤولین جامعه و آزادی بیان در دانشگاههاست.
از این منظر میتوان گفت که دانشگاه باید مردمی باشد و نسبت به مشکلات مردم بیاعتنا نباشد و حل معضلات را در فضایی که شایسته شأن دانشگاه است، یعنی براساس علم و عقلانیت و به دور از التهابات و کشمکشهای سیاسی مورد بررسی قرار دهد. تأکید امام بر اینکه دانشگاهیان باید در عرصهی سیاست و ادارهی امور جامعه حاضر و ناظر باشند، به همین نکته اشاره دارد.
«دانشگاهیها بدانند این را که همان طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند،یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند.» صحیغه امام،ج18،ص367)
نیاز محوری، کلید تولید علم
از جمله مهمترین مشکلاتی که امام برای دانشگاه بر میشمرد این بود که دانشگاه آنچنانکه باید، با مردم و مشکلات آنان مرتبط نیست و حل این معضل در گرو اصلاحات ساختاری و تغییر در نحوهی آموزش و تحول در متون درسی است.
اگر دانشگاه بتواند به این ویژگی مورد نظر امام پاسخ گوید یعنی رسالت خود را با رفع نیازهای جامعه گره بزند، هم از یک سو، دانشگاه نشاط و تحرک لازم را خواهد یافت و هم از سوی دیگر از ظرفیت دانشگاهها برای گره گشایی از مشکلات استفاده خواهد شد. شرایط دانشگاه باید به گونهای تغییر یابد که هر دانشجویی بتواند با مشکلاتی از جامعه که با رشته تحصیلی او مرتبط است آشنا باشد و این مشکلات را مسأله ذهنی خود ساخته باشد.
تولید علم بدون ارتباط نظام یافته و هدفمند دانشگاه با جامعه ممکن نیست. نیاز محوری، که امام آن را از شاخصههای یک دانشگاه مطلوب بر میشمارد، فرایند تولید علم را سرعت میبخشد؛ چرا که تولید علم آنجا رخ می دهد که دانشگاهیان، مجهولات عرصه های علمی خود را شناسایی نمایند. باید در نظر داشت که مجهولات علمی رد رویارویی با نیازها شناخته میشوند و درستی و کارآمدی یافته های علمی نیز در رفع نیازها مورد ارزیابی و سنجش قرار میگیرند.
البته نباید فراموش کرد که موقعیت دانشگاه در تولید علم و رفع نیازهای جامعه به همکاری نهادهای تصمیم گیرنده و اجرایی نیز نیازمند است. چنانچه این نهادها خود را به تحقیقات دانشگاهی نیازمند نبینند یا به آن اعتماد نورزند، برقراری رابطه بین دانشگاه و جامعه نیز با مشکل مواجه خواهد شد. در اینصورت دانشگاه به برج عاج علمی تبدیل می شود و دانشگاهیان به مسائل خود ساخته و بیارتباط با نیازهای واقعی جامعه دچار میگردند.
عدم ارتباط دانشگاه با عرصهی اداره ی جامعه، در نهایت مانع از آن خواهد شد که علم در جامعه اعتبار و منزلت خود را بازیابد. تصمیم ها در غیاب تحقیقات اتخاذ خواهد شد و جامعه بر مبنای سلیقههای بی مبنا و زودگذر اداره خواهد شد.
برقراری ارتباط دانشگاه با جامعه، شرط دیگری را نیز به همراه دارد و آن اینکه دانشگاهیان باید بتوانند بر خوردی دلسوزانه و همدلانه با مردم داشته باشند، واقعیتهای زندگی آنان را از نزدیک لمس کنند و شنوای دردهای مردم باشند. دانشگاهی که با دردهای مردم بیگانه باشد، به درد مردم نمی خورد. امام به این بیماری روشنفکری اشاره می کند:
اگر ما تربیتی اصولی در دانشگاهها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهیای نداشتیم که در بحرانیترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه که بر مردم میگذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند. تمام عقب ماندگیهای ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه ی اسلامی ایران بود و متأسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است، از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفتهای که همیشه خود را بزرگ میدیدند و میبینند و تنها حرفهایی میزدند و میزنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند. زیرا دیگر چیزی که مطرح نیست مردماند و تمام چیزی که مطرح است خود اوست برای اینکه بدآموزیهای دانشگاهی زمان شاه، روشنفکر دانشگاهی را طوری بار میآورد که اصولاً ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبود. (صحیغه امام،ج12،ص207)
4- نگرش توحیدی
مؤلفه های نگرش توحیدی
امام خمینی خود کمتر در مورد چیستی علم اسلام و چگونه دستیابی به آن سخن گفته است، اگرچه با گذشت زمان و به فراخور نیاز، در مجامع و مکتوبات علمی در مورد علم اسلامی نیز تأملاتی صورت گرفته است و آثاری منتشر شده است.
امام خمینی نکاتی مهم در مورد نگرش توحیدی به عالم بیان نموده است که با توجه به اهمیت آثاری که این نگرش در چگونگی تولید علم، آموزش و کاربرد آن دارد، میتوان از نگرش توحیدی به عالم به عنوان ویژگی دیگر دانشگاه اسلامی یاد نمود.
وی در توضیح مؤلفه های نگرش توحیدی به عالم بر سه نکته تأکید می ورزد:
- علم در پی کشف واقعیت است
- واقعیت عالم منحصر به واقعیت مادی نیست؛ بلکه دارای مراتب است.
- همهی مراتب عالم جلوهی خداوند است.
« فرق بین دانشگاههای غربی و دانشگاههای اسلامی باید در آن طرحی باشد که اسلام برای دانشگاهها طرح میکند. دانشگاههای غربی- به هر مرتبهای هم که برسند- طبیعت را ادارک میکنند، طبیعت را مهار نمیکنند برای معنویت. اسلام به عوم طبیعی نظر استقلالی ندارد. تمام علوم طبیعی- به هر مرتبهای که برسند- باز آن چیزی که اسلام میخواهد نیست اسلام طبیعت را مهار میکند برای واقعیت؛ و همه را رو به وحدت و توحید میبرد. تمامی علومی که شما اسم میبرید و از دانشگاههای خارجی تعریف میکنید- و تعریف هم دارد- اینها یک ورق از عالم است؛ آن هم یک ورق نازکتر از همهی اوراق. عالم، از مبداء خیر مطلق تا منتها الیه، یک موجودی است که حظ طبیعیاش یک موجود بسیار نازل است.»(صحیغه امام،ج8،ص433)
در نگرش توحیدی، همهی عالم، آیهی خداست. علم در غیاب رابطهی پدیدهها با سرچشمهی فیض شکل نمیگیرد. اگر چه ریزبینیها در کشف پدیدهها حذف نمیشود. اما به واسطهی بینش توحیدی، هیچ پدیدهای مستقل و جدا تصور نمیشود. در پرتو نگرش توحیدی، عالم نظاممند است و علوم حاصل از این چنین نگرشی در هماهنگی به سر میبرند.
«طب بایدباشد، علوم طبیعی هم همه باید باشد ... لکن مهم، آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است. تمام اینها باید برگردد به آن جهت الوهیت.» (صحیغه امام،ج8،ص434)
آثار نگرش توحیدی
از آثار نگرش توحیدی به عالم آن است که به همهی پدیدهها به دیدهی احترام نگریسته میشود. علم در پرتو این چنین نگاه، مخرب نخواهد بود. نه طبیعت را به نابودی میکشاند و نه انسان را؛ چرا که همهی پدیدهها جلوه و مظهر خدا هستند. نگرش توحیدی به عالم، نگرش توحیدی به علم را در پی دارد. بر مسیر استفاده از علم نیز اثر میگذارد. در پرتو نگرش توحیدی به علم مسأله یابی دگرگون میشود و ابزارسازیها نیز جهتی متناسب مییابد.
جامعهای که براساس نگرش توحیدی به علم سامان مییابد. از هماهنگی و سازگاری درونی برخوردار و از تناقض و تشتت به دور است. اگر چه چنین جامعهای از تکثر برخوردار است. اما با این وجود، در کنار تکثر، حاکمیت وحدت را نیز میتوان دید.
« اسلام میخواهد تمام علوم، چه علوم طبیعی باشد و چه علوم غیرطبیعی باشد، ... تمام اینها مهار بشود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند، هر علمی، جنبهای الوهیت در آن باشد، یعنی انسان طبیعت را که میبیند، خدا را در آن ببیند، ماده را که می بیند، خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند، خدا را در آن ببیند. آنکه اسلام برای آن آمده است: برای برگرداندن تمام موجودات طبیعی به الاهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی و از دانشگاه ها هم این معنا مطلوب است.» (صحیغه امام،ج8،ص434)
«قرآن این را فرموده است: اقرا باسم ربک الذی خلق قرائت کن، نه قرائت مطلق. بیاموز، نه آموزش مطلق، علم تحصیل کن، نه علم مطلق و تحصیل مطلق؛ (بلکه) علم جهت دار، آموزش جهت دار، جهت، اسم رب است، توجه به خداست برای خدا و برای خلق خدا.
قلمها اگر در دنیا برای خدا و خلق خدا به کار بیفتد مسلسلها کنار میرود و اگر برای خدا و خلق خدا نباشد، مسلسلساز می شود. ابزار کوبنده انسان با دست قلمدارها و دست علما که در همهی دانشگاهها هستند، با دست آنها وجود پیدا کرده است. کوشش کنید که این آموزشی که به مردم میدهید، جهت دار باشد.» (صحیغه امام،ج13،ص450)
نتیجه:
از مجموع دیدگاههای امام خمینی میتوان دریافت که برای تحقق وصف اسلامی دانشگاه، چهار مؤلفه باید مورد توجه قرار گیرد که عبارتاند از: 1.همراهی تهذیب و تعلیم، 2.استقلال فکری، 3.کارآمدی، 4.حاکمیت نگرش توحیدی بر علوم دانشگاهی.
این چهار شاخص علاوه بر اینکه از یکسو از آسیبها و نقاط ضعف فعلی دانشگاه پرده برمیدارد، از سوی دیگر به روشنی از تحلیل جامع امام خمینی نسبت به بایستههای دانشگاه حکایت میکند و سیاستگزاران و برنامه ریزان را از رویکردهای سطحی و یک بعدی و غیر جامع برحذر میدارد.
در نظر گرفتن لوازم شاخصهای یاد شده، مؤید این نکته نیز هست که برای تحقق آرمان دانشگاه اسلامی باید همهی عواملی که در شکلگیری کیفیت دانشگاه مؤثر هستند را مورد توجه قرار داد؛ به ویژه نیروی انسانی و زمینههای فکری و فرهنگی.