
وصیتنامه و زندگینامه شهید نصیری
بسم الله الرحمن الرحیم «چرا این سرمایه دارن باید دارای زندگی مرفع باشند ولی بسیاری از مردم به خرج و زندگی خود نرسند». حبیب الله نصیری در سال 1340 در روستای خرماکلا از حومه قائم شهر در یک خانواده فقیر و کم در آمد چشم به جهان گشود و دوران کودکی خود را با سختی ها و مشقت های زیاد طی نمود ، در سن 6 سالگی جهت تحصیل به مدرسه ابتدایی راه یافت و با مشکلات و کمبودهای زیاد تا کلاس چهارم ابتدایی را در زادگاهش روستای خرماکلا به پایان رساند و کلاس پنجم دبستان را در روستای مجاور به نام افرا به پایان رساند . شهید نصیری برای کسب بیشتر علم در سطح راهنمایی با توجه به فقر مادی در کلاس شبانه مشغول درس شد و برای اداره و امرار معاش خانواده اش به کار می پرداخت که به همین منظور سرانجام ترک تحصیل نمود و همراه پدرش دوشادوش او به کار کشاورزی پرداخت و برای پدر یک همدم و غمخوار و کشاورز خوب شده بود و مسئولیت و اداره خانواده اش را به عهده گرفت . شهید نصیری در ابتدا تاسیس انجمن اسلامی وارد انجمن شد و به عنوان عضو مومن به انقلاب و وفادار به امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران زحمات زیادی کشیده بود تا آنجا که شبها در روستا و شهر به نگهبانی می پرداخت و در درگیری شهر با منافقین و دیگر ضد انقلابیون نقش بسزایی داشت و درگیری سختی که بین نیروهای حزب الهی با منافقین در بهشتی محله روی داده بود جزو یکی از پیشتازان پکسازی این محله بود که یکی از انبارهای نشریات دروان گرائی و نوارهای سازمان منافقین درآن جمع آوری شده بود جوانمردانه مبارزه نمود و آنها را به دست برادران حزب الله و با پاسدار کمیته قرار داده بود . شهید نصیری در تمام مدت فکر فقرا بود و همیشه با وضع رفاهی عده ی محدودی از سرمایه داران رنج می برد ، برای اینکه بعضی نان شب ندارند بخورند با اینکه همیشه در تلاش کسب معاش خود می باشند . شهید نصیری با وجود مشکلات زیاد غیر از کار کشاورزی به کارهای دیگری از قبیل چاه زنی ، خشت زنی در کوره آجر پزی در آفتاب سوزان تابستان و شبها با استفاده از نور برق به تلاش و کوشش می پرداخت و هرگز کار کردن را عار دانست و از کار کردن باکی نداشت ، در همین جریان بود که در تاریخ 7 / 10 / 59 خود را به ژاندارمری قائمشهر جهت سربازی معرفی کرد و در تاریخ 8 / 21 / 59 به خدمت سربازی اعزام شد و دوره تعلیماتی خود را در پادگان چهل دختر به پایان رساند بعد از دوره ی تعلیماتی به پادگان 21 حمزه تهران اعزام شد و سپس به کربلای خوزستان راهی جبهه دزفول شد و بعد از مشخص شدن وضعیت خدمت به مرخصی آمد ، در این دیدار اخلاقش ، رفتارش ، صحبتهایش آن چنان تغییر کرده بو که برای همگان جای تعجب بود ، همیشه در فکر فرو می رفت و وقتی دوستانش از او سوال می کردند که چرا فکر می کنی آیا از جنگیدن می ترسی ، جواب می داد هرگز من از مردن خوفی ندارم بلکه فقط ناراحتی ام و چیزی که برایم رنج آور است خانواده ام است اگر من یک برادر مثل خودم در خانه داشتم اصلا برای پشت سر ناراحت نبودم و با کمال افتخار و خوشحالی با کافران می جنگیدم . شهید نصیری در خرداد ماه مورخ 10 / 3 / 1360 در کربلای دزفول بعد از بیست روز نبرد با لشکریان کفر صدامی بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و در 12 خرداد ماه سال 1360 پیکر پاکش بر فراز دست های برادران و خواهران حزب الهی و شهید پرور قائمشهر با شکوه فراوان تشیع شد و سپس بعد از حمل در زادگاهش خرماکلا طی مراسم خاصی به خاک سپرده شد .
روحش شاد و راهش مستدام باد روحش شاد و راهش مستدام باد
|