
مقام استاد
استاد در حافظه تاریخ
آنچه در متون باستان و ادبیات کهن از دانش و دانش آموزی به ما رسیده، قابل توجه است و چه بسا پرداختن به چنین موضوعی در روزگاران قدیم، بیشتر از امروز هم بوده است. از افسانه های هند و چین و اسطوره های یونان تا اخلاق نیکوماخوسیِ ارسطو، فراوان از تلاش برای علم اندوزی سخن گفته اند. در ادبیات سرزمین ایران نیز از این نمونه ها بسیار به چشم می خورد. کتاب اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی، قابوس نامه عنصرالمعالی کی کاووس، اخلاق جلالی نوشته جلال الدین محمد دوانی، معراج السعادة از ملا احمد نراقی و آثار بی نظیر فخرالدین اسعد گرگانی، ناصر خسرو قبادیانی، خواجه عبداللّه انصاری، سنایی غزنوی و سعدی، بخش کوچکی از این خیل عظیمند.
استاد در حافظه تاریخ، همواره مرتبه ای نیکو داشته است؛ چنان که خداوند نیز این چنین اراده کرده است. خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: «ای موسی! خوبی ها را فراگیر و آنها را به مردم نیز بیاموز؛ زیرا مزار آموزگاران و آموزندگان خوبی ها را روشن می سازم تا احساس وحشت و تنهایی نکنند».
احترام به استاد
روایات اسلامی و آموزه های فرهنگ نبوی، چنان توجهی به مقام آموزگار دارد و چنان بر احترامش اصرار می کند که در کمتر مکتبی چنین است. این موضوع به اندازه ای مهم است که در کلام پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و پیشوایان معصوم علیهم السلام بارها و بارها یادآوری شده است.
در سخنی از امام سجاد علیه السلام آمده است: «حق استاد تو این است که به او احترام گذاری؛ در حضورش باوقار و سنگین باشی؛ با دقت به سخنانش گوش سپاری؛ رویت به او باشد و به او توجه نمایی؛ صدایت را بلند نکنی؛ اگر کسی از او سؤالی پرسید، تو پاسخ ندهی، بلکه بگذاری خود او پاسخ دهد؛ در محضرش با کسی سخن نگویی و از کسی غیبت ننمایی؛ اگر نزد تو از او بدگویی شد، از او دفاع کنی؛ عیب هایش را بپوشانی و خوبی ها و صفات نیکویش را آشکار سازی؛ با دشمنش هم نشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی. هرگاه این کارها را کردی، فرشتگان درباره ات گواهی دهند که تو برای رضای خداوند نزد آن استاد رفته ای و دانش او را فراگرفته ای، نه برای مردم».
محبت استاد
داستان ها، پندها، مَثَل ها و حکایت های فراوانی در زبان فارسی وجود دارد که سرشار از نکته های اخلاقی است که با بیانی استادانه در حافظه مردم نقش جاودانگی بسته است؛ سینه به سینه و زبان به زبان. نقل است که از اسکندر پرسیدند: پدر را دوست تر داری یا استاد را؟ گفت: «استاد را؛ چرا که پدرم سبب زندگی فانی من شده است و استادم، سبب زندگی جاودان من است».
حق استاد
شعر فارسی در هیچ دوره ای خالی از توجه به مقام بلند معلّم نبوده است. شاعران بزرگی، طبع لطیفِ خویش را به کار گرفته اند و به ستایش گری آموزگاران دانش پرداخته اند. ایرج میرزا در یکی از شعرهای خود به نام «حق استاد»، این چنین می سراید:
گفت استاد: مبر درس از یاد | یاد باد آنچه به من گفت استاد |
یاد باد آنکه مرا یاد آموخت | آدمی نان خورَد از دولت یاد |
هیچ یادم نرود این معنا | که مرا مادر من، نادان زاد |
پدرم نیز چو اُستادم دید | گشت از تربیت من آزاد |
پس مرا منّت از اُستاد بوَد | که به تعلیم من استاد، اِستاد |
هر چه دانست، بیاموخت مرا | غیر یک اصل که ناگفته نهاد |
قدر استاد نکو دانستن | حیف، استاد به من یاد نداد |