
دلنوشته یک همکار خواهر حراستی
تقدیم به همه بانوان حوزه حراست:
امروز اتاق حراست مملو از دانشجویان و مراجعانی بود که از گرفتاری ها و مشکلات مختلف شان صحبت می کردند یکی برای راهنمایی خواستن امده بود ,دیگری برای شکایت کردن. نفر سوم بخاطر توضیح دادن درباره خطایی که کرده بود و نفر چهارم فقط دنبال گوش شنوایی بود تا حرف بزند تا خودش را ارام کند.
یکی هم پیوسته اشک می ریخت و از غیبت فرزندش در خانه می گفت....
در کنار اینها , تعدادی ازهمکاران هم به اتاق حراست مراجعه کردند. واحد فرهنگی زنگ زد تا استعلام گروه موسیقی رو بگیره.
یه همکار دیگه آمده بود تا امضای صورتجلسه ای که در آن شرکت نداشتی را ازت بگیره. دیگری به دنبال این بود چرا اضافه کارش را کمتر دادند ,یکی از خرید جنس انبار ناراضی بود آن دیگری بی تفاوت از کنار اتاق حراست رد شد . یکی هم درب را باز می کند تا ببیند ایا وقت کردی چای سومت را بخوری یا مثل همیشه یخ کرد
با زنگ موبایلت به خودت میای .ساعت کاریت خیلی وقت گذشته و تازه یادت میاد پدر پیرت که به تازگی 90مین بهار زندگی اش را دیده به انتظار توست تا با شیرینی کلامت از تنهایی در بیاد .
خواهرم خسته نباشی خدا قوت